زیست‌ پاره‌ها

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندهای روزانه

قطعه‌ای از «روزها»ی ندوشن

پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۹، ۱۲:۳۱ ب.ظ

(روزها: «سرگذشت») زندگی‌نامه‌ی خودنوشتِ محمد علی اسلامی ندوشن در چهار جلد است که با نثری روان و پاکیزه روایتی درخشان از روزگار این روشنفکر به دست می‌دهد.

قطعه‌ی زیر را، با بعضی جا انداختن‌ها، از جلد اول صفحات ۲۶۸ الی ۲۷۵ انتخاب کرده‌ام. ندوشن در جلد اول راوی روستای محل تولد خود، کبوده، در اواخر دهه‌ی ۱۳۰۰ است وقتی تازه تجدد رضاخانی می‌رفت که ایران‌گستر شود:

<جوانی که از خانواده‌ی «اربابی» بود و زن می‌گرفت، چه بسا که همسر آینده‌ی خود را هرگز ندیده بود. همان اندازه توانسته بود که قد و بالای او را در چادر دید بزند. بنابراین بعد از عقد که مراسم «روگشائی» بود با موجود سراسر سربسته‌ای روبرو می‌گشت. به زور روی او را می‌گشود، و غافلگیرشدگی مطبوع یا نامطبوع آنی‌ای به او دست می‌داد.

...

این «روگشائی» گاهی با مرارتی همراه بود. در یک عروسی خود ناظر بودم که داماد با همه‌ی کوششی که کرد توفیق نیافت. چندین دقیقه، یک صحنه‌ی کشمکش تمام‌عیار در برابر چشم حاضران بود، ولی عروس زورمند و مقاوم بود، و تصمیم داشت که تسلیم نشود، سرانجام «رونما» و جیغ و داد زدن‌های حاضر در جلسه، کلید حل معما گشت.

گرچه توجیه درستی نداشت، ته‌مانده‌ی یادگاری از این رسم کهن بود که عروس را بزور از خانواده‌اش می‌گرفتند و تا حدی جنبه‌ی «ربودن» پیدا می‌کرد. هرچند برای داماد مشروع و محرم بود، مع‌ذلک، چاشنی «ربودن» از تصرف عروس نمی‌بایست غایب بماند. به همین نسبت، نحوه‌ی کم و بیش «خشونت‌آمیز» تصرف، و اینکه می‌بایست در یک‌ دم یا همان یک شب کار تمام شود، نشانه‌ای بود از تلقی بیم‌آلوده و رمزگونه و شگفت‌انگیری که بشر از «تولید مثل» داشته است.

...

رسم نازیبای پشت در حجله جمع شدن و پچ‌پچ کردن، و یا صبح زفاف، دستمال نشانه‌دار را به نزد مادرشوهر بردن، هنوز بر جای بود. زن‌های فضول دست‌بردار نبودند. سرانجام این مادرِ دختر بود که دستمال را به عنوان گواه نزد خود نگاه می‌داشت.

...

رابطه‌ی زن و مرد یا مبتنی بر معامله و سازش بود، یا بر تسلط. برابری در میان نبود که عشق از آن زائیده شود. بطور کلی، مرد با عقیده‌ای که درباره‌ی زن داشت، دور از شأن خود می‌دانست که خود را ملزم به برخوردار داشتن او بداند، یعنی خود را تا حد کام بخشیدن به او فرود آورد. کامجوئی مرد می‌بایست در مجرای «تسلط» و «تصرف» جریان یابد، یعنی گرفتن با قهر و غلبه که نام دیگرش «تمتع» بود.

یکی از چیزهائی که مانند «کَک مَکی» بود بر چهره‌ی ده، وجود پسرهای ارباب بود، هنگامی که به شرارت می‌افتادند. این دوره می‌توانست چند سال ادامه یابد، تا آنکه زن بگیرند و به گوشه‌ای بنشینند. توی کوچه‌ها ولو می‌شدند، پشت سر زن مردم می‌افتادند و به معیار ده خود را می‌آراستند و پارافین به موهایشان می‌مالیدند که برق بزند. شبیه به خروس‌های نوجوان بودند که به خواندن می‌افتند، ولی هنوز صدای قوی و غرا ندارند، و از این رو قدری مُضحک و چندش‌آور جلوه می‌کنند.

البته قلمرو مزاحمت آنها، زن‌ها و دخترهای رعیت‌ها بودند. اگر دختر یا زن باب‌دندانی را تنها گیر می‌آوردند، حرف‌های کنایه‌دار می‌زدند، تحبیب و تهدید می‌کردند و آنها هم از ترس نمی‌توانستند عکس‌العمل جدی‌ای از خود نشان دهند. پدر-مادر دختر و یا شوهر زن نیز اگر مطلع می‌شدند، اغلب این شهامت را نداشتند که اعتراض آشکار بکنند. دشمنی یک خانواده‌ی «ارباب» به خود خریدن، ممکن بود گران تمام شود. از این رو این زن‌ها و دخترهائی که در معرض تعقیب بودند، می‌بایست با حیله و مسالمت خود را از چنگ آنها دور نگه دارند، یا تسلیم شوند. پیش می‌آمد که کوتاه می‌آمدند. در مواردی هم علتش فقر بود. بعضی آنقدر تنگدست بودند که پول یک پیراهن یا قدری آجیل می‌توانست آنها را بلغزاند ... جوان‌های «رعیتی» نیز نه آن چنان بود که دست به سیاه و سفید نزنند، ولی نمی‌گذاشتند کار به برملا شدن بکشد. تنها به جانب حریفی می‌رفتند که روی خوش نشان می‌داد. جوان‌ها، وقت و بی‌وقت در اطراف خانه‌ی یک زن «خوش‌احوال» می‌پلکیدند.

...

در خانواده‌ی رعیت‌ها، اگر پسری به دختری تجاوز می‌کرد، ناچارش می‌کردند که او را بگیرد. می‌گفتند «بی‌ سیرتش» کرده، خودش باید او را «ضبط» کند، و اگر نه هیچ‌کس دیگر حاضر نبود که با دختر ازدواج نماید.

اینکه دختر نامرغوب‌تر از پسر شناخته می‌شد، یک علتش همین نگرانیها بود. کافی بود که یک پای کج بردارد، و دیگر همه‌ی خانواده را سرشکسته کند ... از دختر انتظار می‌رفت که سر به زیر، زحمتکش و بی‌ لکه باشد، تا بتواند خود را «آب» کند.

رفتار مرد با زن، بطور کلی بسیار آمرانه و حتی می‌توان گفت همراه با سنگدلی بود. نه تنها مرد، زن را موجود درجه‌ی دو حساب می‌کرد، بلکه خود زن‌ها نیز همین یقین را درباره‌ی خود داشتند. بخصوص که از حمله‌ی مغول به این ‌سو که ایران یک دوره‌ی انحطاط فرهنگی پیدا کرد، شأن زن تنزل نمود و تلقی‌ای که درباره‌ی او بود، نه همسان و همسر، بلکه نیمه‌برده بود که در درجه‌ی اول می‌بایست حریف فرونشاندن نیاز جنسی و سپس پرستار و خدمتگار باشد. موجود اصلی در خانه مرد بود، و سپس پسر. دختر را بدشواری جزو فرزند حساب می‌کردند. او را «ضعیفه» و «عورت» می‌خواندند ... باید گفت که هیچ موجودی رقت‌انگیزتر از دختر خانه‌مانده نبود. هم مردم و هم پدر و مادرش او را به چشم «زائد» و «ناقص‌الخلقه» می‌دیدند. با او بدرفتاری می‌کردند و او کم‌کم بر اثر سردی‌هایی که می‌دید، کناره می‌گرفت، بدخلق و شلخته و مردم‌گریز می‌شد.

...

شوهرها، این را جزو رسم و وظیفه و شخصیت و مردانگی خود می‌دانستند که با زن‌هایشان تند و بی‌ادبانه روبرو شوند. تمام مهر و نرمی، همان چند روز اول ازدواج بود. بعد، زندگی روی روال می‌افتاد و همان‌گونه که بزک عروسی پس از چند روز پریده‌رنگ می‌شد، ادب و خوش‌زبانی مرد هم از میان می‌رفت.

مرد در خانه همه‌کاره بود و اداره‌ی اموال زن نیز در دست او می‌ماند ... اسم زن از جانب شوهر برده نمی‌شد. اگر «جمیله» بود هرگز نمی‌گفت «جمیله»، او را صدا می‌کرد «آهای» و یا اگر می‌خواست از دور او را بخواند اسم پسرشان را می‌آورد، مثلاً داد می‌کشید «خلیل» و منظور از «خلیل» زنش بود ... مرد همیشه به زنش «تو» خطاب می‌کرد، ولی زن به شوهر «شما» می‌گفت، مگر در خانواده‌های رعیتی که هر دو به یکدیگر تو می‌گفتند.

...

کتک زدن زن امر رایجی بود، چه در میان رعیتی‌ها و چه در میان اربابی‌ها. بطور کلی مرد از هرجا دل پری پیدا می‌کرد، دیواری کوتاه‌تر از دیوار زنش نبود که دق دلش را سر او خالی کند. زن نیز این را طبیعی می‌دانست. اگر جز این بود به نظرش عجیب می‌آمد و می‌پنداشت که مرد در اِعمال قدرت و استفاده از حق مشروع خود ناتوان است. حتی شاید موجب نگرانیش می‌گشت. زن، به شوهر بانفوذ و قدری خشن می‌نازید. سرنوشت خود را در مقهور بودن و سعادت خود را در زیردست بودن می‌دید، بشرط آنکه این خشونت و زهرچشم گیریها، تنها در حق او به کار نرود و دیگران هم از او بترسند.

اعتقاد به نقص خلقت زن و ضعف عقل او از داستان‌هائی که بر سر منبر شنیده می‌شد تقویت می‌گشت.>       

  • فراز قلبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی