زیست‌ پاره‌ها

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندهای روزانه

۱۳ مطلب با موضوع «از فلسفه» ثبت شده است

۲۲
بهمن

تا جایی که حافظه‌ام قد می‌دهد، همیشه مفتونِ آدم‌هایی بوده‌ام که در کار کردن افراط می‌کرده‌اند. بگیر نوعی جنونِ کاری داشته‌اند.

این روزها که تقریراتِ درس‌های فلسفه‌ی غربِ مصطفی ملکیان را می‌خوانم (از سال 69 تا سال 73 در پژوهشگاهِ حوزه و دانشگاه) و گه‌گاه تک‌مضراب‌هایی از این جنون در او مکشوفم می‌شود، بیشتر و بیشتر دوستش می‌دارم و بیشتر می‌فهمم بزرگی از جنون کاری می‌آید. نمونه‌ها خیلی زیاد است که من دو تا را می‌آورم:

یک) وقتی در این درس‌ها به پنج راه اثبات خدای توماس می‌رسد و بحثِ کتاب عظیم و شش هزارصفحه‌ای  توماس، Summa Theologica، پیش می‌آید، ملکیان تصریح می‌کند که کلِ کتاب را خوانده است.

دو) در فایل صوتی زیر وقتی می‌خواهد از 1800 غلطِ فاحش در ترجمه‌ی قرآن ناصر مکارم شیرازی، مرجع تقلید، بگوید ابتدا بر سبیل مقدمه از زمانی می‌گوید که هر ترجمه‌ی فارسیِ قرآن را با اصل آن تطبیق می‌داده است:

https://www.youtube.com/watch?v=bTG_b6pcE10

 

  • فراز قلبی
۱۹
بهمن

به طور معمول یک فیلسوفِ متوسط‌القامه‌ در مسلکِ تحلیلی، بسیار درگیر تدقیق‌های فنی است. و این در نظر برخی اشکالِ این مسلک است چرا که اصلی‌ترین سوال‌های زیستِ آدمی را فرو می‌گذارد.

در مرورِ تاریخِ فلسفه برای من خوشایند است وقتی متوجه می‌شوم رواقی‌ها علاوه برآنکه به شدت درگیرِ تدقیق‌های فنی در منطق بوده‌اند، از تأثیرگذارترین مسلک‌ها در پرداختن به اصلی‌ترین سؤال زیست آدمی نیز بوده‌اند: "غایت زندگی آدمی چه باید باشد؟"

این منطقی‌های خبره، فلسفه را از جنس «عمل» و «تمرین» می‌دانسته‌اند (به اینجا نگاه کن) و ذهنم بی‌درنگ معطوف می‌شود به ویتگنشتاین با آن وسواسِ فنیِ شگفت‌انگیز و آن تب و تابِ سوداییِ فلسفه را عملاً زیستن‌. 

  • فراز قلبی
۲۱
دی

خیلی از نوآموزهای فلسفه، تا آنجا که من با ایشان حشرونشر دارم، نسبت به اقوال فلسفی احوالات هیستریک دارند. (هیستری واژه‌ای یونانی است به معنای هیجان غیرقابل کنترل. (به اینجا نگاه کن))

 بگذار با مثالی منظورم را از هیستری برسانم. در سمیناری نشسته‌ای و «خبره‌ای» دارد نتایج فکر و مداقه‌ی خود را در موضوعی خاص در میان می گذارد. با احتمال خوبی او در موضوع مورد بحث بیش از بیشینه‌ی مخاطبانش خوانده، تمرکز و تأمل کرده، و اشکالات و شکاف‌های استدلال‌ها و غیره را دریافته است. پس در قدم اول می‌طلبد که فضای سمینار یک فضای همدلانه برای آگاهی و فهم از موضوع مورد بحث باشد. نه تنها اینگونه نیست که هیجان بی‌مهار هجوم و کوبش و دریدن در فضا موج می‌زند و مخاطب، هرآن، بی‌قرارِ پیدا کردن رخنه‌ای برای حمله است؛ یک فضای ناامن برای فهم و تأمل.

مشکل اینگونه حمله‌ی هیجانی آن است که با احتمال بسیار بالایی آن خبره نقدی را که ظرف چند دقیقه به ذهن مخاطب خطور کرده قبلاً دریافته است و مخاطب با این حمله تنها به هوشمندی آن خبره توهین می‌کند.

این هیستری در نسبت با فلسفه‌ی اسلامی دوچندان است. بارها دیده‌ام نوآموزی را که چند سطری خوانده، یا اصلاً نخوانده و احکام قطعی در غلط یا بی‌ارزش بودن فلسفه‌ی اسلامی صادر کرده است.

داشتم به این هیستری و این حالت جنگی و تحقیری و این فضای ناامن فکر می‌کردم که خاطره‌ی زیر از جهت پشتکار و عرق‌ریزان یک خبره توجهم را جلب کرد:

علامه طباطبایی: «زمانی که ما اسفار می‌خواندیم، در تلقی درس کوشش فراوانی داشتیم و در موقع تقریر مباحث نیز زحمت بسیاری می‌کشیدیم. به سبب وجود این تلاش‌ها به تدریج این توهم پدید آمد که اگر آخوند (ملاصدرا) زنده شود و بخواهد مطالب خود را به این ترتیبی که من تقریر می‌کنم، بنویسد، یقیناً نخواهد توانست.» (به اینجا نگاه کن)

  • فراز قلبی