ذکری از علامه طباطبایی_1
خیلی از نوآموزهای فلسفه، تا آنجا که من با ایشان حشرونشر دارم، نسبت به اقوال فلسفی احوالات هیستریک دارند. (هیستری واژهای یونانی است به معنای هیجان غیرقابل کنترل. (به اینجا نگاه کن))
بگذار
با مثالی منظورم را از هیستری برسانم. در سمیناری نشستهای و «خبرهای» دارد نتایج
فکر و مداقهی خود را در موضوعی خاص در میان می گذارد. با احتمال خوبی او در موضوع
مورد بحث بیش از بیشینهی مخاطبانش خوانده، تمرکز و تأمل کرده، و اشکالات و شکافهای
استدلالها و غیره را دریافته است. پس در قدم اول میطلبد که فضای سمینار یک فضای
همدلانه برای آگاهی و فهم از موضوع مورد بحث باشد. نه تنها اینگونه نیست که هیجان
بیمهار هجوم و کوبش و دریدن در فضا موج میزند و مخاطب، هرآن، بیقرارِ پیدا
کردن رخنهای برای حمله است؛ یک فضای ناامن برای فهم و تأمل.
مشکل اینگونه حملهی هیجانی آن است که با احتمال بسیار بالایی آن خبره نقدی را که ظرف چند دقیقه به ذهن مخاطب خطور کرده قبلاً دریافته است و مخاطب با این حمله تنها به هوشمندی آن خبره توهین میکند.
این هیستری در نسبت با فلسفهی اسلامی دوچندان است. بارها دیدهام نوآموزی را که چند سطری خوانده، یا اصلاً نخوانده و احکام قطعی در غلط یا بیارزش بودن فلسفهی اسلامی صادر کرده است.
داشتم به این هیستری و این حالت جنگی و تحقیری و این فضای ناامن فکر میکردم که خاطرهی زیر از جهت پشتکار و عرقریزان یک خبره توجهم را جلب کرد:
علامه طباطبایی: «زمانی که ما اسفار میخواندیم، در تلقی درس کوشش فراوانی داشتیم و در موقع تقریر مباحث نیز زحمت بسیاری میکشیدیم. به سبب وجود این تلاشها به تدریج این توهم پدید آمد که اگر آخوند (ملاصدرا) زنده شود و بخواهد مطالب خود را به این ترتیبی که من تقریر میکنم، بنویسد، یقیناً نخواهد توانست.» (به اینجا نگاه کن)
- ۹۴/۱۰/۲۱