زیست‌ پاره‌ها

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندهای روزانه

طاهره، من و ماهان_ یک

سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۵، ۰۹:۳۴ ق.ظ

ماهان، پسرِ طاهره و من، نزدیک است که بشود پنج ماهه. قد کشیدنش چیزی است تکراری و مطابق با الگوهایی که تکررش را بیش و کم در هر بچه آوردنی می‌شود دید. و دوست داشتنِ ما او را نیز. حدس می‌زنم بالیدنش از حالا تا بعد نیز مطابق با این کهن الگوهای تکراری باشد. و باید زمانی به او بیاموزم که در اندیشه‌ کردنِ وسواس‌گونه و دائم به چگونه بودن است که می‌تواند تکرار را بشکند، اگر خواست که بشکند.   

من خیلی به آوردنِ بچه مایل نبودم. استدلالم این بود که بچه من را بیشتر از پیش در زیستن بر طریقِ الگوهایی مشخص مجبور می‌سازد. من زمانی ایثارگونه در بستر ازدواج به الگوهای از پیش معین آری گفته بودم و آمادگی روحی برای دوچندان کردنِ این تکرار نداشته و ندارم. ولی مسأله این است که طاهره شدیداً اصرار داشت به آوردنِ بچه و به شدت نیاز داشت که بیش از پیش خود را در مسیرِ این کهن‌الگوها بازتعریف کند، و خب بچه آمد.  

ماهان نزدیک است که بشود پنج ماهه و طاهره هر روز شدیدتر از دیروز مادر می‌شود، مادری کهن‌الگویی. نزدیک به پنج ماه است که هر دو ساعت و هر سه ساعت به بچه شیر داده، شب و روز، و با اینکه خسته شده، خیلی خسته شده، و گاهاً به من غر زده ولی حتی یکبار به هنگامِ به آغوش‌گیریِ ماهان اخم را در او ندیده‌ام. حتی شده که باهم بگومگو کرده‌ایم و به شدت عصبانی بوده ولی وقتِ به آغوش گرفتنِ ماهان همه‌ی آن عصبیت‌ها را جایی در درونِ مادربودگیِ خود چال کرده. وقتی به طاهره‌ی مادر نگاه می‌کنم شگفت‌زده می‌شوم: اینکه او چنین، در آرامشی بودایی، می‌تواند تمامِ بودنش را خرج بالیدنِ ماهان، و مهم‌تر از آن خرج زیستی از پیش معین، بکند.  

ماهان در آغوشِ مادری کهن‌الگویی در حال بالیدن است، چیزی کمیاب در روزگارِ ما و در اطرافِ من، و البته طعمِ ضدیت با الگوها را هم کمابیش از من خواهد آموخت، و خوشا به حالِ او.  

  • فراز قلبی

نظرات  (۴)

هر تکراری که بد نیست.
قشنگ می نویسید ولی کم مینویسید بیشترش کنید
  • تهوع آور است واقعا
  • چیزی در متن تو هست که حالم آدم را بد می کند یا بهتر بگویم بهم می زند!
    اینکه گویی تو از نشان دادن منفعل بودن خودت لذت عجیبی می بری و نیز از ژست های مظلوم نمایی!!!!
    "من زمانی ایثارگونه در بستر ازدواج به الگوهای از پیش معین آری گفته بودم"
    "طاهره شدیداً اصرار داشت به آوردنِ بچه و به شدت نیاز داشت که بیش از پیش خود را در مسیرِ این کهن‌الگوها بازتعریف کند، و خب بچه آمد. "

    اولا که ایثاری وجود ندارد و آدمی هر کاری می کند در درجه اول برای خودش است. می توانستی مثل خیلی ها بهای متفاوت نگریستن را بدهی و ازدواج نکنی و از محاسن اش استفاده نکنی همان طور که از معایب اش هم گریزان بودی. این مظلوم نمایی در پس ژست ایثار واقعا چندش آور است.
    ثانیا طوری نوشتی که گویی طاهره تو را مجبور به آوردن بچه کرد و تو با همه دیدگاه متفاوت ات که گریزان هستی از تکراری زیستن (!!!) باز هم ایثارگونه تن به خواست او دادی، حالا بماند که چرا ادعای فرار از الگوهای تکراری را داری ولی به آن عمل نمی کنی و مدام دیگران را مقصر می دانی و خودت را ایثارگر!!!

    «خوشا به حالِ او» که «طعم ضدیت با الگوها را» از شما خواهد آموخت؟ (»طعم» ضدیت را قرار است بیاموزد یا خود ضدیت را؟!) بعد الان شما، در بحث های این پست، با کدام الگوها مخالفت کرده اید؟  

    خوشا به حال بچه ی من که پدری چون من دارد و می تواند «طعم» ضدیت با الگوها را از من بیاموزد! (وقتی هم که آموخت این طعم را، بعدش مطابق الگوها -ازدواج و چند سال بعد بچه دار شدن- عمل کند!)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی