زیست‌ پاره‌ها

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندهای روزانه

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۳۰
مهر

نامه در کلیتش واجد بسیاری چیزها است که می‌شود کلی درباره‌اش حرف زد. مثلاً این تکه با طعم تندی از فردیت:

"نُه نفر شدن و نُه‌نفری زندگی کردن حتی اگر برای دو روز هم باشد یکی از آن چیزهائیست که مرا خفه می‌کند. نمی‌دانم چرا تحمل جمعیت را ندارم. چرا تحمل زندگی فامیلی را ندارم. من آنقدر به تنهائی خودم عادت کرده‌ام که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس می‌کنم. تا دور هستم دلم می‌خواهد نزدیک باشم و نزدیک که می‌شوم می‌بینم اصلاً استعدادش را ندارم."

یا این تکه با طعم درخشانی از تنانگی:

"آخ، قربانت بروم. دلم با تو در اطاق خودم بودن را می‌خواهد. آن بعدازظهرهای گرم بیهوش‌کننده و آن خواب‌های تابستانی و آن عریانی سراپای ترا چسبیده به عریانی سراپای خودم می‌خواهد. یعنی می‌شود ‌می‌شود که دوباره ببینمت و ببوسمت، می‌شود؟ شاهی‌جانم، باید برایم دعا کنی. قربان لب‌های عزیزت بروم. قربان چشم‌های عزیزت بروم. قربان بند کفش‌هایت بروم. چه دوستت دارم، چه دوستت دارم، چه دوستت دارم."

یا روایت قدرتمندی که در کل نامه در جریان است و غیره.

عشقِ زمینیِ اینجاییِ خیلی خیلیِ آشنای فروغ و گلستان از جهاتی بسیار دلپذیرِ من است، اما واجد تناقض‌هایی و واجد عدم فضیلتی است که تا اکنون برای من حل نشده است (هرچند شاید بتوانم وجود هم تناقض و هم عدم فضیلت را در چنین وضعیتی درک کنم): اینکه فروغ در زندگیِ زنی دیگر وارد می‌شود و با اینکه درد کشیدنِ آن زنِ دیگر را می‌بیند همچنان ادامه می‌دهد، اینکه گلستان بر مسیر تعهدِ زناشویی نمی‌ماند، و حال که نمانده اما جسارتِ کندن از زندگیِ پیشین را هم ندارد و یک دردِ سه‌گانه را افروخته‌تر می‌کند و غیره.

پی‌نوشت: کل نامه از اینجا قابل دسترسی است.

پی‌نوشت: کاوه لاجوردی در اینجا استدلال کرده که انتشار این نامه درست نیست.

  • فراز قلبی